شب بیست و یکم
هرسال شب 21 ام خونه عمه م احیا هستیم...
امشب موقع قرآن به سرگرفتن یهو یاد پارسال افتادم که دقیقاً توی همون نقطه ای که امشب نشسته بودم، بودم ... و باز هم از همون پنجره ی اتاق به آسمون نگاه می کردم ...
یادم افتاد پارسال کجا بودم و الآن کجا هستم؛
و با خودم فکر کردم سال دیگه که اینجا باشم چه اتفاقایی برام افتاده...
بهرحال زمان می ره جلو و آینده خودش رو نمایان می کنه...
دعاهای همه مقبول،
انشالله سال دیگه که یاد این سالتون بیفتید از گذر زمان و یادآوری خوشی هایی که براتون رقم خورده لبخند و رضایت روی لبا قلبتون نقش ببنده...
قبول باشه عزیزم...